گزارش این مناظره به هیچ وجه عنوان قصد شیعه نمودن برادران و خواهران اهل تسنن را ندارد و صرفاً به عنوان یک آیینه در برابر این عزیزان قرار گرفته است تا نشان دهد، اسلام حقیقی با اعتقادات این عزیزان چقدر ...
گزارش این مناظره به هیچ وجه عنوان قصد شیعه نمودن برادران و خواهران اهل تسنن را ندارد و صرفاً به عنوان یک آیینه در برابر این عزیزان قرار گرفته است تا نشان دهد، اسلام حقیقی با اعتقادات این عزیزان چقدر ...
در این مناظره ابتدا آقای غرویان بحث حکمت را مطرح کرده واهمیت حکمت را مطرح می کند ومی گوید حکمت همان فلسفه وعمق ایمان را بیشتر می کندولی آقای میلانی در ابتدا می فرماید تفکیک مدعایش ضد فلسفه است ولی همان حرفهای فلسفه را می زندوما بارها تفکیک را رد کرده ومطالب ما موجود است اما حکمت چه کسی مخالف حکمت هستند اختلاف همین است که مصداق حکمت، کلام است یافلسفه فکر درعرض انبیا وامامان است نه طول هم.حالا این حکمتی که می گوییدعالم را قدیم می داندیا حادث.آقای غرویان فرمودند من بنای خود راب راین گذاشتم که روی حکمت بحث کنم حکمت از زمان سقراط وارسطو بحث شده و اگر نفس آماده شود خداوند آن را افاضه می کند یک مطلب علمی که مطرح کردندخداوند آیا قبل از خلقت بیکاربودو این شبهه را دوماه جواب دادیم در کشف المراد در شرح تجرید درس داده شده وچون در مناظره جای جواب شبهه نیست جای اثبات نظریه …
موضوعات مرتبط: فلسفه، عرفان، مناظرات برداشت از http://milani-hasan.blogfa.com
منظور از احتجاجات و مناظرات معصومان (علیهم السلام) چیست؟
احتجاج در لغت به معنای حجت و دلیل آوردن است. در دانش منطق، مراد از احتجاج، حجت آوردن به منظور اثبات یا رد و ابطال نظریه و عقیدهای است.
در میان روایات به احادیث بسیاری بر میخوریم که معصومان (علیهم السلام) به احتجاج و مناظره پرداختهاند. در این مناظرات که معمولاً با مخالفان، زندیقان و عالمان اهل کتاب بوده است، موضوعاتی چون اصول و فروع دین اسلام، خلافت بلافصل امیرالمؤمنین (علیه السلام)، اثبات عصمت و بیگناهی سلسله انبیاء، اثبات وجود خداوند، وحدانیت خداوند و... مورد چالش و احتجاج قرار گرفته است.ابومنصور احمد بن علی بن ابیطالب طبرسی که از محدثان و دانشوران شیعی قرن ششم هجری است، غالب این احتجاجات و مناظرات را در کتابی به نام: الإحتجاج علی أهل اللجاج گردآوری کرده است.
معمولاً احتجاجات اهلبیت (علیهم السلام) به صورت خطبه و نامه انجام میشده است. از مشهورترین خطبههایی که در این موضوع گنجانده میشود، خطبۀ حضرت زهرا (سلام الله علیها) است و نیز میتوان گفت که برای نخستین بار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در خطبۀ غدیرخـم، در سال دهم هجرت با مخاطبان به شکل ضمنی به احتجاج پرداخت. همچنین در میان توقیعات رسیده از امام عصر (عجل الله تعالی فرجه) هم به تعدادی نامه بر میخوریم که در آنها به روش احتجاج و مناظره سخن گفته شده است.
در احتجاجات و مناظرات اهل بیت (علیهم السلام) که در حکم روایات و حدیث به شمار میروند، چندان به بحث سندی پرداخته نمیشود؛ زیرا قوت و استحکام متن، خود ارزشمندی و صحت صدور حدیث احتجاجی و مناظرهای را روشن میسازد.
گفتنی است که سیرۀ احتجاج نه فقط در زبان معصومان (علیهمالسلام)، بلکه در میان صحابۀ آنان هم رواج داشته است. هشام بن حکم و مؤمن طاق، دو نفر از اصحاب امام صادق (علیه السلام) بودند که در احتجاج و مناظره با معاندان بسیار نامبردار و توانا بودهاند.
در میان عالمان شیعه که پس از غیبت صغری آمدهاند هم میتوان به موارد بسیاری اشاره کرد. در آثار کسانی مانند شیخ مفید، سیدمرتضی، علامۀ حلّی و بسیاری دیگر، مناظرات فراوانی دیده میشود که در موضوعات گوناگون به ویژه امامت به احتجاج و مناظره با مخالفـان پرداختهاند.
شنیدهاید که مأمون [۱]شیوه مبارزه با رهبران شیعه را تغییر داد. پدر و خاندان جنایتکارش، امامان شیعه و مسلمانان آگاه و با تعهد را تحت سختترین شرائط قرار داده بودند، و با انواع شکنجهها از بین میبردند واکنش طبیعی این سختگیریها، جامعه اسلامی را آماده انفجار کرده بود.
خدمتگذار امام رضا ـ علیهالسّلام ـ میگوید یکی از زنادقه [۱] در حالی که جماعتی نزد آن حضرت بودند، خدمت امام رسید، امام رو به او نمود و فرمود: اگر فرضاً نظریه شما، در رابطه با مبدأ و معاد صحیح باشد ـ و حال آنکه چنین نیست ـ آیا قبول داری که در نهایت، ما و شما یکسان هستیم و نمازها و روزهها و زکاتهای ما و اعتراف ما به مبدأ و معاد برای ما زیانی ندارد؟
زندیق که پاسخی نداشت، سکوت اختیار کرد.
شخصی به نام ابوقره خدمت امام رضا ـ علیهالسّلام ـ رسید و مسائل مختلفی را مورد گفتگو قرار داد، تا اینکه بحث به توحید منتهی شد و پرسید:
خدا کجاست؟
امام: «کجا» مکان است، و این نوع سؤال سؤال، حاضر از غائب است، «مانند اینکه وقتی وارد خانه دوست حوز میشوی و او را در خانه نمیبینی، میگوئی دوست من کجاست؟ ولی خداوند متعال غائب نیست، کسی بر او وارد نمیشود، در هر مکانی وجود دارد، مدبر جهان، وسازنده و نگهدارنده آسمانها و زمین است.
ابوقره: آیا او بالای آسمان نیست؟
هشام بن حکم میگوید: در مصر زندیقی به نام عبدالملک با کنیهی ابوعبدالله بود که نام امام صادق علیهالسلام به گوش او رسیده بود؛ او چون به مدینه آمد تا با آن حضرت مناظره کند، به او گفتند: امام صادق علیهالسلام به مکه رفته است، پس او به مکه آمد و در حالی که ما در طواف خانهی خدا خدمت آن حضرت بودیم؛ او نیز رسید، پس شانهی خود را به شانهی امام صادق علیهالسلام زد. امام صادق علیهالسلام به او فرمود: اسم تو چیست؟ او گفت: عبدالملک. فرمود: کنیهی تو چیست؟ گفت: ابوعبدالله امام صادق علیهالسلام فرمود: آن پادشاهی که تو بندهی اویی کیست؟ آیا او از پادشاهان زمین است یا از پادشاهان آسمان؟ و این که گفتی: پدر عبدالله هستی؛ آیا فرزند تو عبد خدای آسمان است و یا عبد خدای زمین؟ هر چه بگویی محکوم خواهی بود. پس او نتوانست پاسخی بدهد و امام صادق علیه السلام به او فرمود: هنگامی که از طواف فارغ گردیدم نزد من بیا [تا پاسخ کامل تو را بدهم]. چون امام علیه السلام از طواف فارغ گردید، آن زندیق آمد و همانند ما مقابل آن حضرت نشست.
ابوحنیفه نعمان بن ثابت متوفای سال 150 هجری، از جمله کسانی است که درباره مسایل مختلف، پرسشهای فراوانی از امام صادق پرسیده است. وی همواره میگفت:
ما رأیت أعلم من جعفر بن محمد
کسی را عالمتر از جعفر بن محمد ندیدم. [1] .
مرحوم مجلسی به نقل از کنز الفوائد روایت میکند: روزی امام صادق با ابوحنیفه غذا میخورد. در پایان غذا، یک بحث علمی بین آن دو رد و بدل شد. روز دیگر ابوحنیفه در مراسم حج، نزد امام صادق آمد و امام با او معانقه نمود و از احوال او و خانوادهاش پرسید. فردی سؤال کرد: یابن رسول الله، آیا این مرد را میشناسی؟ امام فرمود: من از او و خانوادهاش احوالپرسی میکنم و تو میپرسی آیا او را میشناسم؟ این ابوحنیفه فقیهترین مردم شهر خودش است. [2] .
البته بارها امام به کارهای اشتباه ابوحنیفه نیز اعتراض داشته و بارها به او میفرمودند که قیاس مکن. روزی فتوایی از ابوحنیفه صادر شد که وقتی امام صادق آن را شنید، فرمود:
فی مثل هذا القضاء و شبهه تحبس السماء ماءها و تمنع الأرض برکتها [3] .
چنین فتواها و قضاوتهایی است که آسمان و زمین برکت خود را حبس میکنند.
کنایه از این که خداوند از نزول برکات آسمانی و زیادی برکات زمینی بر اثر غضبش جلوگیری میکند.
پی نوشت ها:
[1] الامام الصادق والمذاهب الاربعة، ج 1، صص 295-279.
[2] بحارالانوار، ج 47، ص 240.
[3] اصول کافی، ج 5، ص 290.